.ادامهي فشردنِ سينه | Continuing chest compressions. |
اين افراد 20 سال آينده رو ...اون انرژي رو بوسيله ي فشردن يه دکمه ...اون زير نگهش ميدارن | Because of this one accident, these people are gonna spend the next 20 years keeping that energy at bay... by pressing a button... a button that your friend desmond will one day fail to push, and that will cause your plane-- |
.خوبه .اتمامِ فشردن | All right. Stopping compressions. |
.شروع به فشردنِ سينه | Starting chest compressions. |
تو دانشکدهي پزشکي، به نظر مياومد همه ميتونن فشار کارو تحمل کنن | In med school, it seemed like everybody else could handle the pressure. |
به تيمت فشار آوردي که به يه مورد خطرناک پزشکي فکر کنن و زود از اتاق برن بيرون | You were pressuring your team into coming up with unsafe medical ideas just to get out of that room. |
يک روز گرم، دکمه رو فشار بده و هواي خنک تحويل بگير | pressed button, wind blowing, FAN is a machine sir! u can talk to your friend miles away.. |
- حالا با فشار نگهش دار | - Now, apply pressure to it. |
.فشار خون 180 بالاي 120 | Blood pressure 180 over 120. |
تو کليسا مرسوم بود وقتي که دخترها بايد بلند ميشدن ، ميشستن ، زانو ميزدن و خم ميشدن ، بهشون علامت ميدادن براساس تعداد دفعاتي که اون وسيله فشرده ميشد | N church, it was used to alert the girls as to when they should stand, sit, kneel, and genuflect - all based on the number of times a clacker was pressed. |
اين هواي فشرده است | This is compressed air. |
درسته، فقط، الان، من يه خورده زمانم فشردهاس | Right. Just, right now, I'm a little pressed for time. |
... يک پرتابگر گاز فشرده که شما مي تونيد ... . از يکي از اسلحه هاتون شليکش کنيد | A compressed gas projectile that can be shot from one of the four-barrel rifles or a bow. |
57,208 اما اگه تو کمک لازم داشته باشی برای بالا رفتن از سربالایی موتوره هوا رو فشرده میکنی و اگه بارون بیاد یه بارونی داری 604 01: | But if you need help getting up a slope, you connect a silent, compressed air motor, and if it rains, you don't get wet. |
من برای پول خودم تحت فشارم. | I'm pressed for money myself. |
و با بي احتياطي فشارم رو بيشتر کردم | And pressed my attack unwisely. |