Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

فشردن [fešordán] (to press) conjugation

Persian
16 examples
This verb can also mean the following: squeeze
present
past
Stems
فشار
فشرد
Participles
فشارنده
فشرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
می‌فشارم
می‌فشاری
می‌فشارد
می‌فشاریم
می‌فشارید
می‌فشارند
Present progressive tense
دارم می‌فشارم
داری می‌فشاری
دارد می‌فشارد
داریم می‌فشاریم
دارید می‌فشارید
دارند می‌فشارند
Present perfect tense
فشرده‌ایم
فشرده‌اید
فشرده‌اند
فشرده‌ام
فشرده‌ای
فشرده است
Past tense
فشردیم
فشردید
فشردند
فشردم
فشردی
فشرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
فشارم
فشاری
فشارد
فشاریم
فشارید
فشارند
Past imperfect tense
می‌فشردیم
می‌فشردید
می‌فشردند
می‌فشردم
می‌فشردی
می‌فشرد
Past progressive tense
داشتیم می‌فشردیم
داشتید می‌فشردید
داشتند می‌فشردند
داشتم می‌فشردم
داشتی می‌فشردی
داشت می‌فشرد
Pluperfect tense
فشرده بودم
فشرده بودی
فشرده بود
فشرده بودیم
فشرده بودید
فشرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
خواهم فشرد
خواهی فشرد
خواهد فشرد
خواهیم فشرد
خواهید فشرد
خواهند فشرد
Imperative mood
بفشارید
بفشار
Subjunctive present tense
بفشارم
بفشاری
بفشارد
بفشاریم
بفشارید
بفشارند
Subjunctive past tense
فشرده باشیم
فشرده باشید
فشرده باشند
فشرده باشم
فشرده باشی
فشرده باشد

Examples of فشردن

Example in PersianTranslation in English
.ادامه‌ي فشردنِ سينهContinuing chest compressions.
اين افراد 20 سال آينده رو ...اون انرژي رو بوسيله ي فشردن يه دکمه ...اون زير نگهش ميدارنBecause of this one accident, these people are gonna spend the next 20 years keeping that energy at bay... by pressing a button... a button that your friend desmond will one day fail to push, and that will cause your plane--
.خوبه .اتمامِ فشردنAll right. Stopping compressions.
.شروع به فشردنِ سينهStarting chest compressions.
تو دانشکده‌ي پزشکي، به نظر مي‌اومد همه مي‌تونن فشار کارو تحمل کننIn med school, it seemed like everybody else could handle the pressure.
به تيمت فشار آوردي که به يه مورد خطرناک پزشکي فکر کنن و زود از اتاق برن بيرونYou were pressuring your team into coming up with unsafe medical ideas just to get out of that room.
يک روز گرم، دکمه رو فشار بده و هواي خنک تحويل بگيرpressed button, wind blowing, FAN is a machine sir! u can talk to your friend miles away..
- حالا با فشار نگهش دار- Now, apply pressure to it.
.فشار خون 180 بالاي 120Blood pressure 180 over 120.
تو کليسا مرسوم بود وقتي که دخترها بايد بلند ميشدن ، ميشستن ، زانو ميزدن و خم ميشدن ، بهشون علامت ميدادن براساس تعداد دفعاتي که اون وسيله فشرده ميشدN church, it was used to alert the girls as to when they should stand, sit, kneel, and genuflect - all based on the number of times a clacker was pressed.
اين هواي فشرده استThis is compressed air.
درسته، فقط، الان، من يه خورده زمانم فشرده‌اسRight. Just, right now, I'm a little pressed for time.
... يک پرتابگر گاز فشرده که شما مي تونيد ... . از يکي از اسلحه هاتون شليکش کنيدA compressed gas projectile that can be shot from one of the four-barrel rifles or a bow.
57,208 اما اگه تو کمک لازم داشته باشی برای بالا رفتن از سربالایی موتوره هوا رو فشرده میکنی و اگه بارون بیاد یه بارونی داری 604 01:But if you need help getting up a slope, you connect a silent, compressed air motor, and if it rains, you don't get wet.
من برای پول خودم تحت فشارم.I'm pressed for money myself.
و با بي احتياطي فشارم رو بيشتر کردمAnd pressed my attack unwisely.

More Persian verbs

Other Persian verbs with the meaning similar to 'press':

None found.