تو مثل جوانها ميجنگي مشتاق به شروع کردن سريع تمام کردن | You fight like a young man, eager to begin, quick to finish. |
در يک کلمه ، مرگ "ال" شروع شد مردم شروع کردن به فهميدن اينکه آينده رو ميشه تغيير داد | As word of Al Gough's death spreads, people begin to realize that maybe the future can be changed. |
شما جناب لينکلن ...ميتوني آخرين مقاومتهات رو با شروع کردن از "هنري استرجز" از بين ببري | You, Mr. Lincoln, you could eliminate those last pockets of resistance, beginning with Henry Sturges himself. |
.انگار دستش براي شروع کردن خالي بوده | Sounds like she didn't have much to begin with. |
اما میتونم ببینم که دستاش شروع کردن به لرزیدن | But I can see his arms beginning to shake. |
من نمي دونم از کجا شروع کنم ما با هم دوست هستيم .. از هر کجا مي خواي شروع کن | I don't know where to begin you have our friendship, begin there certain run-away slaves have escaped from us into your kingdom |
برو، شروع کن | Go on, begin. |
از اول شروع کن - شايد بتونم برات کاري بکنم | Start at the beginning. Maybe I can do something for you. |
.بازي رو شروع کن | Let the games begin. |
... هر چند تا مي توني حيوونايي رو نام ببر که با "ب" شروع بشن، شروع کن | Name as many animals as you can that begin with the letter "B". |
. کاری که زینب شروع کرد ، ما باید ادامه بدیم | What Zaynap has begun we should continue. |
.مايکل شروع کرد که آخر هفته ها کار کنه | Michael had begun to work weekends. |
.فرآیند از بین بردن بانک مرکزی خصوصی را آغاز کرد .کندی همچنین اصرار داشت به اصلاح حقیقی حقوق مدنی .و شروع کرد به بازگرداندن نیروهای آمریکایی از ویتنام | Kennedy was also pushing for real civil rights reform and had begun the process of pulling the troops out of Vietnam. |
وقتي کارشو شروع کرد هرگز نبايد کاري انجام بدي که ارتباطش رو مختل کنه | Once he has begun, you must not at any time do anything that interferes with his communication. |
يک, شروع کننده همه چيز يک دايره کامل دور خودش. ماهي | One, the beginning of all things. |
حال , تمامي ماشين ها کارشون ...رو شروع کرده اند با صداي جيغ ترسيده به وضوح بلند , بلافاصله همه شکنجه ميشن | Now all the machines have begun to function all tortures at once, with terrifyingly loud screeching |
اون شروع کرده به مسدود .کردن جريان از قلبش | It's begun to obstruct the outflow from her heart. |
شما ممکنه بر اساس روحیه تون تکالیفتون رو کامل بکنید یا نه .به هر حال ما شروع کردهایم | We have begun. |
کارشناس خنثي کننده مين کارشو شروع کرده | The mine disposal expert has begun his job. |
،بر خلاف اکثر همکلاسياش ماندين يادگيري خوندن و نوشتن رو شروع کرده | Unlike most of his classmates, Pascal Mondain has begun to read and write. |
،من تازه دارم شروع میکنم ...پس تعریف کردن از سمت کسی مثل شما همون طور که تصور میکنین خیلی باارزشه | I'm just beginning, so praise from someone such as yourself, well, you can imagine that it means quite a lot. |
.که این بخش 5دقیقه طول میکشه .ما با اظهارات ابتدایی شروع میکنیم | We begin, though, with opening statements. |
شما ممکنه بر اساس روحیه تون تکالیفتون رو کامل بکنید یا نه .به هر حال ما شروع کردهایم | We have begun. |
...کار شبمون رو مثه همیشه شروع کردیم ...خودم و همکارم | We began our night, my... employee and myself. |
پس شروع کردیم به گشتن املاک تجاری و کارگاه هایی که میشه توش این محصولات رو مخفی کرد | So we began to look at commercial properties, businesses where this kind of production could be disguised. |
با نژاد پرستی شروع کردند. | They began with racism. |
حاميان ما شروع کردند فقط شکر رو از مزارعي بخرند که از برده ها استفاده نشده | Our supporters began to only buy sugar produced without slaves in India. |
براي بيشترين صادرات تايلند برنج مزرعه هاي برنج در منطقه مرکزي شروع کردند که با نياز خودشونو مطابقت بدن | As rice is Thailand's most sought-after export, the rice farms in the central region began to expand to keep up with demand. |
.تا اعتماد و اطمینان را از بین ببرند ... در اواخر سال 2007، خود بانکداران شروع کردند به انتقاد شدید از کلاه برداری هایی .که خودشان ایجاد کرده بودند | the bankers themselves began to badmouth the scams they had created. |
در ساعت 7 امشب نيروي نظامي ايالات متحده عملياتي رو شروع کردند که صدام حسين را مجبور کنند نيروهايش را ازکويت عقب نشيني کند و دست از اشغال اين کشور بردارد | At 7:00 tonight the armed forces of the United States began an operation at the direction of the President to force Saddam Hussein to withdraw his troops from Kuwait and to end his occupation of their country. |
ده ساله بودم شروع کردم، عالی بودم ، سریع مثل برق | I was ten when it all began. I was great, quick as a lightning. |
شروع کردم به خوندن .و دوباره خوندم | I began to red and re-read it all. |
اون پرونده رو منصفانه و با وجدان بيدار شروع کردم | I began the case with a clear conscience. |
...ميدوني، از وقتي کارمو شروع کردم | You know, since I began my work... |
و من شروع کردم به احساسه چيزهاي ديگه اي براي اون تا بخوام چيزهاي ديگه اي براش انجام بدم | And I began to feel other things for him, to want to do other things for him. |
بعد تو شروع کردی به بیرون اومدن از اون | Then you began to come out of her. |
وقتی که تمریناتت رو شروع کردی | When you began training |
چون از همون لحظه شروع کردی به رقابت کردن با من | For that was the moment you began the competition between you and me. |
عالیجناب من قبل از اینکه شروع کنم میخوام یه مطلبی رو عنوان کنم | My Lord, before this trial began I made a written application for an adjournment. |
کميسيون خدمات دفتر ارتش توي بيانيه اش ...اعلام کرده از حالا به مدت دو هفته دادگاه رسمي پرونده رسوايي شرکت سايرز... .رو شروع خواهد کرد | The House Armed Services Committee announced that in two weeks it will begin official hearings into the Cyrez scandal. |