Etymology
Blog
Etymology Blog

Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

امرار معاش کردن [emrâr-e ma'âš kardán] (to make a living) conjugation

Persian
present
past
Stems
امرار معاش کن
امرار معاش کرد
Participles
امرار معاش کننده
امرار معاش کرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
امرار معاش می‌کنم
امرار معاش می‌کنی
امرار معاش می‌کند
امرار معاش می‌کنیم
امرار معاش می‌کنید
امرار معاش می‌کنند
Present progressive tense
دارم امرار معاش می‌کنم
داری امرار معاش می‌کنی
دارد امرار معاش می‌کند
داریم امرار معاش می‌کنیم
دارید امرار معاش می‌کنید
دارند امرار معاش می‌کنند
Present perfect tense
امرار معاش کرده‌ایم
امرار معاش کرده‌اید
امرار معاش کرده‌اند
امرار معاش کرده‌ام
امرار معاش کرده‌ای
امرار معاش کرده است
Past tense
امرار معاش کردیم
امرار معاش کردید
امرار معاش کردند
امرار معاش کردم
امرار معاش کردی
امرار معاش کرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
امرار معاش کنم
امرار معاش کنی
امرار معاش کند
امرار معاش کنیم
امرار معاش کنید
امرار معاش کنند
Past imperfect tense
امرار معاش می‌کردیم
امرار معاش می‌کردید
امرار معاش می‌کردند
امرار معاش می‌کردم
امرار معاش می‌کردی
امرار معاش می‌کرد
Past progressive tense
داشتیم امرار معاش می‌کردیم
داشتید امرار معاش می‌کردید
داشتند امرار معاش می‌کردند
داشتم امرار معاش می‌کردم
داشتی امرار معاش می‌کردی
داشت امرار معاش می‌کرد
Pluperfect tense
امرار معاش کرده بودم
امرار معاش کرده بودی
امرار معاش کرده بود
امرار معاش کرده بودیم
امرار معاش کرده بودید
امرار معاش کرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
امرار معاش خواهم کرد
امرار معاش خواهی کرد
امرار معاش خواهد کرد
امرار معاش خواهیم کرد
امرار معاش خواهید کرد
امرار معاش خواهند کرد
Imperative mood
امرار معاش بکنید
امرار معاش بکن
Subjunctive present tense
امرار معاش بکنم
امرار معاش بکنی
امرار معاش بکند
امرار معاش بکنیم
امرار معاش بکنید
امرار معاش بکنند
Subjunctive past tense
امرار معاش کرده باشیم
امرار معاش کرده باشید
امرار معاش کرده باشند
امرار معاش کرده باشم
امرار معاش کرده باشی
امرار معاش کرده باشد

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

Not found
We have none.

Similar but longer

Not found
We have none.

Random

آوردن
bring
از خاطر رفتن
fade from memory
ازدواج کردن
marry
افکندن
throw
امضاء کردن
sign
به خواب رفتن
go to sleep
به زبان آوردن
bring up
بیمار شدن
fall ill
گم کردن
lose
یخ بستن
freeze

Other Persian verbs with the meaning similar to 'make a living':

None found.