،بخاطر اينه که اگه بهار باشه ديگه هيچ چيزي واسه ي تصور کردن و آرزو کردن .وجود نداره | Because if it's spring, then there's nothing to imagine and nothing to wish for. |
چرا تو دست از کار کردن و تصور کردن نمیکشی؟ | Why don't you quit working and imagine? |
او قدرت ذهن بشر را در تصور کردن چیزهایی نشان میدهد که از هرآنچه که هر ماشینی بتواند انجام دهد فراتر میرود ... | He's showing the power of the human mind to imagine things that... escape what any machine could ever do...you see? |
تصور کردن چنين موجود افسانهاي سخته | Hard to imagine such a mythical creature. |
. تصور کن چه بزن بزنی شد | You can imagine what mayhem ensued. |
.قيافه مادرتو تصور کن وقتي هتل ماه عسل تورو ببينه ! | I can just imagine your mother's face if she could see our honeymoon hotel. |
,واي جوزفين , تصور کن , من ,شوگر کوالژيک از ساندوسکي اوهايو | Josephine, just imagine. Me, Sugar Kowalczyk from Sandusky, Ohio, on a millionaire's yacht. |
...فقط تصور کن ...يه کتاب که همه اش درباره ي يه پسريه که پدر و مادرشو کشته ...و وانمود ميکنه اون همه اش تصادف بوده | Just imagine a book all about a boy who murders his mother and kills his father and pretends it's all an accident. |
کلي گوشت روي صورتم پاشيده شده بود، تصور کن... | Can you imagine that? |
خودش رو تو 34 سالگى تصور کرد | He imagined himself at 34. |
پيغام صورت فلکي اون تصور کرد به خاطر شرايط نااميديش؟ | The message of the constellations--- had he imagined it because of his desperate circumstance? |
با یک پا هنوز در قرون وسطا آیزک نیوتون کل منظومه شمسی رو تصور کرد | With one foot still in the Middle Ages Isaac Newton imagined the whole solar system. |
ممکنه فقط تصور کرده باشي که تو اون رو نوشتي ؟ | Is it possible that you just imagined that you wrote it? |
تصور کرده بود که اونا بايد سپاسگزارش باشند | He imagined they would be grateful to him. |
دنیا زیباتر از اون چیزی بود که تصور کرده بودم و همچنین خطرناکتر از اون چیزی که رویاشو می دیدم | And the world was more beautiful than I ever dreamed and also more dangerous than I ever imagined. |
من اين لحظه رو بارها تصور کرده بودم | I've imagined this moment so many times. |
يعني همه اون ويژگي هايي که شما تصور کرده بودين رو داشت؟ | So he had all the qualities you imagined? |
تصور میکنم که الان دیگه بیشتر از تو بوی گند میده | I imagine he smells worse than you by now. |
خيلي وقت ها تصور کردم | Many a time I imagined... |
،نمي تونستم تحمل کنم اون با جان ازدواج کنه .براي همين پايان ديگه اي تصور کردم | l couldn't bear to see her marry him, so l imagined another ending. |
.بارها اينو تصور کردم | I've imagined it many times. |
خنده داره ، ولي آخرين چيزي که من تصور کردم اين بود که شايد من تنها کسي نبودم که مي تونست زمان رو متوقف کنه | It's funny, but the last thing I imagined was that maybe I wasn't the only one who could stop time. |
فکر کردم فقط تصور کردم | I assumed I had imagined it. |
نمی تونم تصور کنم ! | Could not have imagined it! |
آره ، راستشو بخواي ، کلارک . . مطمئنم به اندازه کافي خسته بودم که بخوام پاپانوئل رو تصور کنم . | yes, honestly, clark. l'm sure that i was tired enough to have imagined santa, but there is no way i could've dreamed away all of those whiffle balls and game boys. |
من فقط نميتونستم جورجيو تصور کنم | I just never imagined Georgie so... |
ميتونم تصور کنم که براي مدت زيادي برهنه بوده ولي ديگه نه اينطور | I imagined her naked plenty of times, but never like this. |
که ميتونستم تصور کنم احتمالِ رخ دادنش بوده | I could have ever imagined was possible. |
بله، بیشتر از اون که تصور کنی | Yes, more than I could have imagined. |
حت تصور کنید بک نفر | Even imagined ones. |
،حتي اگه شکست بخوري ...قيافهي پدر وقتي که .کشته ميشي رو تصور بکن... | Even if you lose, imagine the look on Father's face when you fall. |