Etymology
Blog
Etymology Blog

Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

رختن [rextán] (to shed) conjugation

Persian
2 examples
This verb can also mean the following: sprinkle
present
past
Stems
ریز
رخت
Participles
ریزنده
رخته
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
می‌ریزم
می‌ریزی
می‌ریزد
می‌ریزیم
می‌ریزید
می‌ریزند
Present progressive tense
دارم می‌ریزم
داری می‌ریزی
دارد می‌ریزد
داریم می‌ریزیم
دارید می‌ریزید
دارند می‌ریزند
Present perfect tense
رخته‌ایم
رخته‌اید
رخته‌اند
رخته‌ام
رخته‌ای
رخته است
Past tense
رختیم
رختید
رختند
رختم
رختی
رخت
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
ریزم
ریزی
ریزد
ریزیم
ریزید
ریزند
Past imperfect tense
می‌رختیم
می‌رختید
می‌رختند
می‌رختم
می‌رختی
می‌رخت
Past progressive tense
داشتیم می‌رختیم
داشتید می‌رختید
داشتند می‌رختند
داشتم می‌رختم
داشتی می‌رختی
داشت می‌رخت
Pluperfect tense
رخته بودم
رخته بودی
رخته بود
رخته بودیم
رخته بودید
رخته بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
خواهم رخت
خواهی رخت
خواهد رخت
خواهیم رخت
خواهید رخت
خواهند رخت
Imperative mood
بریزید
بریز
Subjunctive present tense
بریزم
بریزی
بریزد
بریزیم
بریزید
بریزند
Subjunctive past tense
رخته باشیم
رخته باشید
رخته باشند
رخته باشم
رخته باشی
رخته باشد

Examples of رختن

Example in PersianTranslation in English
بریز
دوستت داوینا جون منو نجات داد ولی کاریه که شده دیگه واسم یه پیک بریز یه آهگم بریز چون آخرین کارای منه دیگه		Your friend Davina saved my ass, but what's done is done, so pour me a drink, play me a song because it's gonna be my last.
دهنت رو ببند و بیشتر برامون آبجو بریز اونموقع ممکنه کارمون که باهاش تموم شد با خودمون نبریمشShut your mouth and pour us more ale and we may not take her with us when we're done with her.

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

بستن
bind
پختن
cook
رفتن
go
کشتن
kill
گفتن
say

Similar but longer

Not found
We have none.

Random

به کار بردن
use
جواب دادن
answer
حرکت کردن
move
حساب کردن
calculate
حشری شدن
get horny
خال کوبیدن
tattoo
دراز کشیدن
lie down
راه رفتن
walk
رژیم گرفتن
go on a diet
فضولی کردن
pry

Other Persian verbs with the meaning similar to 'shed':

None found.