Etymology
Blog
Etymology Blog

Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

جوش دادن [juš dâdán] (to weld) conjugation

Persian
4 examples
present
past
Stems
جوش ده
جوش داد
Participles
جوش دهنده
جوش داده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
جوش می‌دهم
جوش می‌دهی
جوش می‌دهد
جوش می‌دهیم
جوش می‌دهید
جوش می‌دهند
Present progressive tense
دارم جوش می‌دهم
داری جوش می‌دهی
دارد جوش می‌دهد
داریم جوش می‌دهیم
دارید جوش می‌دهید
دارند جوش می‌دهند
Present perfect tense
جوش داده‌ایم
جوش داده‌اید
جوش داده‌اند
جوش داده‌ام
جوش داده‌ای
جوش داده است
Past tense
جوش دادیم
جوش دادید
جوش دادند
جوش دادم
جوش دادی
جوش داد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
جوش دهم
جوش دهی
جوش دهد
جوش دهیم
جوش دهید
جوش دهند
Past imperfect tense
جوش می‌دادیم
جوش می‌دادید
جوش می‌دادند
جوش می‌دادم
جوش می‌دادی
جوش می‌داد
Past progressive tense
داشتیم جوش می‌دادیم
داشتید جوش می‌دادید
داشتند جوش می‌دادند
داشتم جوش می‌دادم
داشتی جوش می‌دادی
داشت جوش می‌داد
Pluperfect tense
جوش داده بودم
جوش داده بودی
جوش داده بود
جوش داده بودیم
جوش داده بودید
جوش داده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
جوش خواهم داد
جوش خواهی داد
جوش خواهد داد
جوش خواهیم داد
جوش خواهید داد
جوش خواهند داد
Imperative mood
جوش بدهید
جوش بده
Subjunctive present tense
جوش بدهم
جوش بدهی
جوش بدهد
جوش بدهیم
جوش بدهید
جوش بدهند
Subjunctive past tense
جوش داده باشیم
جوش داده باشید
جوش داده باشند
جوش داده باشم
جوش داده باشی
جوش داده باشد

Examples of جوش دادن

Example in PersianTranslation in English
جوش داده
اون جوش داده شده		It was welded shut.
، اگه هدف "اره مويي" خارج شدن قبل از انفجاره بمبه چرا در رو جوش داده؟If the aim of Jigsaw's game was to get out before the bomb went off, then why was the door welded shut?
جوش دادند
اون درب رو که جوش دادند رفت		That door is welded shut.
درب رو که جوش دادندDoor's welded shut.

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

گوش دادن
listen

Similar but longer

Not found
We have none.

Random

به وجود آمدن
come into existence
پذیرفتن
receive
تصور کردن
imagine
تعیین کردن
set
توصیف کردن
describe
جواب دادن
answer
جوشاندن
boil
حشری شدن
get horny
خواستن
want
دانستن
know

Other Persian verbs with the meaning similar to 'weld':

None found.