. شما گفتی نکته ای برای فهمیدن ، وجود نداره | You said there's no point in understanding it. |
.چون چیزی واسه فهمیدن وجود نداشت | There was nothing to understand. |
چیزی برای فهمیدن نیست، تمام این بحث های مربوط به پیشگویی باید سریعا خاتمه پیدا کنند | There's nothing to understand. All this talk about prophecy must end. |
البته، فهمیدن اینكه چه كسی توی قلب مرداست مهم ترین چیز در مرده برگرد اون سمت | Of course, understanding one's heart is the most important thing in men. |
پناه نیوتون از وضع تیره خانوادهاش اشتیاقش به فهمیدن طرز کار چیزها بود مخصوصا خود طبیعت | Newton's refuge from his miserable family life was his passion to understand how things worked especially nature itself. |
.چيزي رو که ديدم باور نميکنم .نمي فهم | I can't believe what I've seen. I don't understand. |
من نمي فهم اون دختره خيلي تو رو دوست داره و من از شنيدن اين واقعا حالم بد مي شه 480 00: | I don't understand it. |
و همانطور که مي نويسم، ممکنه روشن بشه ...اتفاقاتي که بر ما رفت دلايل خودش رو داشت... .وراي درک و فهم ناقص ما | "And as I write, it may become clear that what happened to us had its own reason beyond our poor understanding." |
چيزي فهم ناشدني .در اقيانوس در حال انجامه | Something beyond our understanding is happening to the ocean. |
آنها نه تنها به دنبال کمک میگشتند بلکه به دنبال فهم ریشههای پنهان رفتار بشر بودند. | They were seeking not just help, but to understand the hidden roots of human behavior. |
به بیان دیگر، او فهمید که مانع مصرف این محصولات احساس گناه زنان خانه دار از مصرف آنهاست | In other words he had understood that the barrier to the consumption of the product was housewives' feeling of guilt about using it. |
آنچه پدرم درباره گروهها فهمید این بود که آنها قابل انعطاف هستند. (دختر ادوارد برنیز) | What my father understood about groups is that they are manipulable. |
شرکت "یونایتد فروت" برنیز را وارد کار کرد و او به طور اصولی فهمید که آنچه شرکت یونایتد فروت باید انجام میداد (روزنامه نگار، بوستون گلوب) تغییر وضعیت از یک (روزنامه نگار، بوستون گلوب) | United Fruit brings in Bernays and he basically understood that what United Fruit Company had to do was change this from being a popularly elected government that was doing some things that were good for the people there, into this being, |
او فهمید کودتا وقتی کامل انجام شد که شرایط مردم و مطبوعات اجازه داد و او این شرایط را بوجود آورد. | He totally understood that the coup would happen when the public and the press when conditions on the public and the press allowed for a coup to happen and he created those conditions. |
،تورینگ میفهمید که کار او و گودل بیان میکرد که اگر ذهن مانند کامپیوترها عمل میکرد آنگه ناتمامیت برای ما هم مصداق داشت | Turing understood, that Gödel's and his own work, said that if our minds were computers, then Incompleteness would apply to us, and the limitations of logic, would be our limitations. |
او فهمیده بود یا اینکه فکر میکرد که .نظریات او هدیهای از طرف خداوند است | He understood or he was thinking that, his ideas were a gift of God. |
امروز تازه فهمیده ازدواجی کرده چقدر مزخرف بوده | Today he understood that his marriage sucks. |
اگه این عبدالله اگه این ماهی بزرگ اگه درست استعاره رو فهمیده باشم طعمه رو بگیره | If this Abdullah, if this barracuda, if I've understood the metaphor, takes the bait, with what leverage will you secure his cooperation? |
.میفهمم | I understand. |
.میفهمم، چارلز- ویدموره؟ | I-I understand, Charles. That Widmore? |
مطمئن نیستم که منظورت رو میفهمم | I'm not sure I understand what you're saying. |
بله،میفهمم | Yes, I understand. |
میفهمم | I understand. |
میفهمی من چی میگم .ولی فقط میتونی کرهای حرف بزنی | You can understand what I'm saying, but you can only speak Korean. |
حرفهامو میفهمی؟ - .بله- | You... you understand me? |
حرفامو میفهمی؟ | Do you understand me? |
،اگه میفهمی چی میگم، واسه جواب بله .چشمهات رو باز و بسته کن | Blink for "yes" if you understand me. |
یعنی اینکه به مردم کمک میکنی، اونا رو میفهمی | It means you help people, you understand them. |
،تا زمانی که عاشق هم بودیم .همیدگه رو می فهمیدیم | As long as we were in love, we understood each other. |
حالا معنیش رو فهمیدیم | "Now we understood the meaning of it." |
.من ماموریت های عملیات رو فهمیدم | I understood the objectives of the operation. |
، من فقط فهمیدم که آمدنم به اینجا ، به من این اجازه را داد که خاطره ای را ، با او انتخاب کنم | I've only understood that by coming here, that's allowed me to choose a memory with her. |
زیرا افراد زیادی را که از آنجا میآمدند دیدم و من اشتیاق ها، نا امیدی هاشون و غیره را میفهمیدم | Because I saw so many people who came from there and I understood their aspirations, their disappointments and so forth. |
وقتی که برای اولین بار این راز رو فهمیدم برام قبض می آمد | When I first understood the secret I was getting bills every day, |
من باید از اول می فهمیدم | I should have understood this from the beginning. |
و نمیخوام هرکسی وارد اتاقم بشه، فهمیدی؟ | And I don't want anyone to go into my room, understood? |
بنابراین تو قبلا فهمیدی | So you understood me before? - When? |
فهمیدی چی گفتم | You understood that. |
بالاخره فهمیدی من آدم مطمئنی هستم | Finally you understood, I'm safe. |
حالا فهمیدی | Now understood. |
من مي فهمم | I understood. |
§ من گيج شدم، نمي فهمم § | I'm so confused, misunderstood |
،آره، من هيچوقت نفهميدمش ...اما حالا که بهتر شناختمت .مي فهمم که آليسون چه فکري مي کرده... | Yeah, I never understood it before, but now that I know you better I can see what Alison was thinking. |
اما شما میدونید به مقالات چکار می تونید بکنید بله ما می فهمیم | - But you know what can you do with the papers? - Yes, we understood! |
من به همه اون آدما فکر میکنم بهتره بفهمی | I would have thought, of all people, you might have understood it. |
نميتونم بفهم چي رو نميتوني بفهمي ؟ | I can't understand it. - What? |
به خاطر خدا بفهم نمي تونيم برگرديم | In one hour comes the sun. In God's name, understand! |
،اين رو بفهم اگه اصلا قادر به .درک چيزي هستي | Try to understand that, ifyou're capable of understanding anything! |
بفهم چوي | - Please understand, it's nothing personal. |
من نمي تونم بفهم چي داري مي گي | I might not be able to understand you clearly. |
اگر من به درستی منظورتون رو فهمیده باشم شما به پدر من مشکوک شدین برای یک جنایت وحشتناک... | If I understand you rightly, you have been suspecting my father of a crime so dreadful... |
اگه درست فهمیده باشم میره تو صید میگو کار میکنه | He's going to work on a shrimper, if I understand correctly. |
خب اگه درست فهمیده باشم الان مایکل هزاران ساله که میخواد یجوری کلاوس رو بُکشه | Well, if I understand all this, Mikael has been trying to kill Klaus for eons. |
بلكه الان... فهمیده باشی قیمت عشقت چنده | Perhaps now you understand the price of your love. |