من شانس آن را برای توضیح دادن. | Give me a chance to it to explain. |
توضیح دادن حالمو بد میکنه | I'm sick of explaining. |
احتیاجی به توضیح دادن نیست | Do not need to explain |
...باید باهاش حرف بزنی .برای توضیح دادن بهش یه فرصت بده | You've got to talk to her... give her a chance to explain. |
یه چیزایی رو نمیشه توضیح داد نگاه کن | Some things can't be explained. Look! |
. ولی سایمون توضیح داد چرا | But Simon explained why. |
پدرم توضیح داد که باید همه جا تاریک باشه تا ستاره ها را ببینی | Dad explained, you need real dark to see stars. |
خب ، من فکر میکنم تنها راهی ...که بشه توضیح داد اینه که D.O.D با توجه به بررسی های اونها از زحل پنج برای راه اندازی استفاده میکنن ...که یعنی خیلی بزرگِ و سنگینِ و | Well, I think the way it's being explained is they're using a Saturn V to launch a classified DOD payload, uh, which is meant to be very large, very heavy, and, uh apparently unmanned. |
واست توضیح داده بودم که من یه عصب شناس هستم ودارم یه مقاله درباره فراموشی ذهنی بدون قاعده می نویسم و ترجیح میدادم که درمانتو بدون هیچ حقوقی و داوطلبانه انجام بدم | I explained that I was a neuropsychologist and that I was preparing a paper on atypical psychogenic amnesia, and that I was prepared to treat you on a pro bono basis. |
بله، ولی کسی تابحال جزئیاتش رو برات توضیح داده؟ | Yes, but has anyone explained the details to you? |
در اوایل قرن 20ام زمین شناسان توضیح دادند که چگونه موجودات از اقیانوس عبور کرده اند | In the early 20th century, geologists explained how life crossed the oceans by imagining that land bridges had once existed between them. |
واقعیت اینه که اولش جایا نظر کولی صاحب رو گرفته بود اما بعد که بهش توضیح دادم که جایا رو یک نجیب زاده دیگه خواسته، من بهش لالیتا رو پیشنهاد کردم | The truth is that Kholi saab was quite taken by Jaya at first, but after I explained to him that she was being coveted by another fine gentleman from abroad, I then steered him towards Lalita. |
" من بهش توضیح دادم و اون بهش می گفت : " سنگ شکر گذاری | I explained it to him, so we started calling it the gratitude rock. |
،همون طور که در قسمت "بی" توضیح دادم ...من استعدادم رو برای نجات جون خودم ...کشف کردم | I have explained in portfolio B how I instinctually found the talent to preserve myself. |
بهش توضیح دادم که دیگه اینا پای های تو نیستند | I explained to him they ain't your pies no more. |
همونجور که چندین بار واست توضیح دادم برادر | As i have explained to you repeatedly, brother, |
سناتور ، یه چیز رو به من توضیح بده | Senator, explain one thing to me. |
وقتی پدرش از دنیا رفته , مجبور نیست که توضیح بده , مجبوره ؟ | With his dad gone, he didn't have to explain, did he? |
این میتونه توضیح بده که چرا یه مقدار از حافظه ات رو از دست دادی و اختلال منطق داری | This would explain your slight memory loss and logic impairment. |
.اون احتمالاً داره سعی میکنه سفر زمان رو توضیح بده | He's probably trying to explain time travel by now. |
.زودباش، برام توضیح بده | Come on, explain it to me. All right. |