پدرم با پيشنهاد دادن يا مجازات کردن .بهش جواب ميداد | My father would respond by suggesting this or that punishment. |
مجازات کردن خودتو تموم کن ، داگ | Stop punishing yourself, Doug. |
از اینجا برای مجازات کردن خونآشامهایی که .قوانینم رو زیر پا میذارن، استفاده میکنم | It's where I punish vampires who break my rules. |
خواهش ميکنم منو مجازات کن اتفاقا مي خوام همين کارو کنم | - Please, punish me. - I'm about to. |
منو مجازات کن | So punish me. |
.پس منو مجازات کن منو مقصر بدون | So punish me, blame me, but... |
همون طور که تو رو مجازات کرد | just as he's punished you. |
، وقتي آرژانتيبن با مشکلي مشابه مواجه شد . تعدادي از مسئولان را مجازات کرد | When Argentina faced a similar situation several of those responsible were punished. |
i/... به بهانه ي سربازان از دست رفته اونi i/فرمانده کورتو دوگان و سربازانش رو مجازات کرد... | With the pretext of deserted soldiers he punished Janissary Master Kurtçu Doğan and his fellow janissaries. |
او هم ما رو مجازات کرد | He punished us. |
دست خدا از آسمان اومده و اين آدم ها رو بخاطر گناهانشون مجازات کرده؟ | The hand of God reached down from the skies and punished these people for their sins? |
پس کی رو داری مجازات میکنی؟ | So, who are you punishing? |
ميخواستن که درباره تعهداتشون ، گفتگو کنن کارهاشون رو بين همديگه توزيع کنن سرکش ها رو ، مجازات کنند | They want their treaties negotiated, their jobs dispensed, their mutinies punished. |
! خدا شما را مجازات خواهد کرد | God will punish you! |
! خدا همتون رو مجازات خواهد کرد | God will punish you! |