Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

فراموش کردن [farâmuš kardán] (to forget) conjugation

Persian
52 examples
present
past
Stems
فراموش کن
فراموش کرد
Participles
فراموش کننده
فراموش کرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
فراموش می‌کنم
فراموش می‌کنی
فراموش می‌کند
فراموش می‌کنیم
فراموش می‌کنید
فراموش می‌کنند
Present progressive tense
دارم فراموش می‌کنم
داری فراموش می‌کنی
دارد فراموش می‌کند
داریم فراموش می‌کنیم
دارید فراموش می‌کنید
دارند فراموش می‌کنند
Present perfect tense
فراموش کرده‌ایم
فراموش کرده‌اید
فراموش کرده‌اند
فراموش کرده‌ام
فراموش کرده‌ای
فراموش کرده است
Past tense
فراموش کردیم
فراموش کردید
فراموش کردند
فراموش کردم
فراموش کردی
فراموش کرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
فراموش کنم
فراموش کنی
فراموش کند
فراموش کنیم
فراموش کنید
فراموش کنند
Past imperfect tense
فراموش می‌کردیم
فراموش می‌کردید
فراموش می‌کردند
فراموش می‌کردم
فراموش می‌کردی
فراموش می‌کرد
Past progressive tense
داشتیم فراموش می‌کردیم
داشتید فراموش می‌کردید
داشتند فراموش می‌کردند
داشتم فراموش می‌کردم
داشتی فراموش می‌کردی
داشت فراموش می‌کرد
Pluperfect tense
فراموش کرده بودم
فراموش کرده بودی
فراموش کرده بود
فراموش کرده بودیم
فراموش کرده بودید
فراموش کرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
فراموش خواهم کرد
فراموش خواهی کرد
فراموش خواهد کرد
فراموش خواهیم کرد
فراموش خواهید کرد
فراموش خواهند کرد
Imperative mood
فراموش بکنید
فراموش بکن
Subjunctive present tense
فراموش بکنم
فراموش بکنی
فراموش بکند
فراموش بکنیم
فراموش بکنید
فراموش بکنند
Subjunctive past tense
فراموش کرده باشیم
فراموش کرده باشید
فراموش کرده باشند
فراموش کرده باشم
فراموش کرده باشی
فراموش کرده باشد

Examples of فراموش کردن

Example in PersianTranslation in English
اين فراموش کردن اين موضوع هست که تمام افراد اينجا برادرهاي ديني شما هستندIt's forgetting that every fella down here is your brother in Christ!
فراموش کردن تمام زشتي هاي اون بيرون خيلي راحتهIt's easy to forget all the ugliness outside.
يه بار به خاطر فراموش کردن کارش :ازش ايراد گرفتم.Once, I reproached him with forgetting his work.
الان که ما همه عقايد پادشاه رو ميدونيم ,هر روز،بعد از ناهار ,به منظور فراموش کردن اونها ورزشهاي جسمي و روحي انجام بديمNow that we know all of the Emperor's doctrines, each day, after lunch, we do spiritual and physical exercises, in order to forget them.
بايد فراموش کردن را ياد بگيرمl'm just gonna have to learn to forget.
.اوه، اون قضيه رو فراموش کنOh, forget about the story.
فايده اش چيه؟ - گذشته رو فراموش کن-You must forget the past.
.و اينکه خدا در وجود هر انسانه رو فراموش کن......andforgetthat God is in every man.
.اينو فراموش کنDon't forget that.
.جودا، فراموش، فراموش، مسالا رو فراموش کن .برگرد به رومJudah, forget, forget, forget Messala. Go back to Rome.
# تاج گل طلایی را هرگز نمیشه فراموش کرد% Bright garlands can never be forgotten
کابوس ها رو ميشه فراموش کردNightmares can be forgotten.
اما کتش رو فراموش کرد و برگشت تا اونو بردارهBut she had forgotten her coat, and went back to get it.
.اما در حين اش فراموش کرد که کي هستAnd she's forgotten who she is!
....جوري ديالوگ هاش رو فراموش کرد که ...هيچ بازيگرتا حالا اين چنين ديالوگ هاش رو در تاريخچه ي هنر نمايشي، فراموش نکرده بودHe forgot his lines to the extent that no actor has ever forgotten their lines before in the annals of dramatic art.
من بکلي اونو فراموش کرده بودمI'd forgotten all about it.
اميدوارم که اون نقشه احمقانه اي رو که در سر داشتي رو فراموش کرده باشيI do hope you've forgotten all about that silly little plan of yours.
.گرما رو فراموش کرده بودمI'd forgotten the heat.
.فراموش کرده بودمI'd forgotten.
يک دنيا عذر مي خواهد به کلي فراموش کرده بودمA thousand pardons, I had almost forgotten.
نمی‌تونستی پیش‌بینی کنی ... که من حافظه‌م رو از دست می‌دم و ،و قطع‌رابطه‌مون رو فراموش می‌کنم ... و میام توی دفترت و سؤال‌جوابت می‌کنم؟You couldn't have anticipated that I'd have a brain trauma and forget our break-up and come waltzing into your office demanding answers?
فکر کردی ما فراموش کردیم ، نه ؟You thought we'd forgotten, didn't you?
چون هم تو و هم من فراموش کردیم که داریم با کی سر و کار داریمBecause you forgot and I forgot and we both forgot who we're dealing with here.
اعليحضرت فراموش کردند، انتصابHis Majesty forgot to sign the appointment of the new prime minister...
.حالا همه فراموش کردند- They've all forgotten now.
اونا فراموش کردند که ما اينجاييمThey forgot that we're up here.
اوه فراموش کردم کریسمس رو بهتون تبریک بگم بچه هاOh, I forgot to wish you fellas a merry Christmas.
.فراموش کردم که چقدر اونو دوست دارينI forgot how you liked her.
اوه فراموش کردمOh, I forgot.
.من يه چيزي رو فراموش کردمI forgot something.
فراموش کردم جان قفلش کردهI forgot John locked it when I went away.
؟ ظاهراً فراموش کردی نه.. ؟You kind of forgot that, didn't you?
. میدونم که منو فراموش کردیI know you haven't forgotten me.
، هی خواننده ، تو فقط سه تا کلمه بلد بودی . که اونارو هم فراموش کردیHey, reader. You knew just three letters and you've forgot even them.
کاملا منو فراموش کردیCompletely forgot about me.
جان فراموش کردی برای چی اینجاییم؟Have you forgotten why we're here?
. نمیتونم هرچی داشتیم رو فراموش کنم ولی چطوری میتونم فراموش کنم ، من یه مادرم ؟I haven't forgotten what we had, but how can I forget that I'm a mother?
کسي که من بهش اعتماد کردم نمي تونم فراموش کنم . وقتي که کار ها رديف بشهWho l trust will not be forgotten when the spoils are tabulated.
- اوه, نزدیک بود فراموش کنم.- Oh, I nearly forgot.
من ديروز فراموش کرده بودم , اما .فکر نميکنم امروز فراموش کنمI forgot yesterday, but I don't think I forgot today.
ديگه دفعه ي دومي وجود نداره که اينو فراموش کنمI never forgot it for a second.
.نزدیک بود فراموش کنیYou nearly forgot.
، شاید تاریخ سلطنت فیلیپ ، پسر ریچارد شیردل ، را فراموش کندHistory may have forgotten the reign of Philip And the Richard of LionHeart.
، من تمامی آنها چشم پوشی میکنم ، کدامشان برای ما آنقدر اهمیت دارد . که ما زمان را فراموش کنیمIt ignored all those things which are so important to us that we forgot Time.
دنبال شادی بودیم تا راحتتر فراموش کنیم که آزادی نداریم.We were looking for happiness so much that we forgot that we weren't free.
مایه‌ی تاسفه اگه فراموش کنیمIt would be unfortunate if we forgot.
فراموش کرده بودم چقدر سريع همه چيز اتفاق ميفتهI had forgotten how fast everything was moving.
من ... من فراموش کرده بودم تا زماني که اين رو ديدمI had forgotten about this until I saw this.
..من فراموش کرده بودم که ..بعنوان پاداش پدر شدنم .فقط يه جايزه ي 30 روزه در نظر گرفته شدهI had forgotten that in this father's share there's only a 30-day bonus.
البته فراموش کرده بودم که اينجوري صدام ميزديOnly I had forgotten you ever did that.
.مورگانا" اينو فراموش کرده بود"Morgana had forgotten that.
.زود باش, سعی کن به یاد بیاری چطور ممکنه که فراموش کرده باشی؟Come on, try. How could you forget?

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

Not found
We have none.

Similar but longer

Not found
We have none.

Other Persian verbs with the meaning similar to 'forget':

None found.