Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

شروع کردن [šoru' kardán] (to begin) conjugation

Persian
40 examples
This verb can also mean the following: start, commence
present
past
Stems
شروع کن
شروع کرد
Participles
شروع کننده
شروع کرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
شروع می‌کنم
شروع می‌کنی
شروع می‌کند
شروع می‌کنیم
شروع می‌کنید
شروع می‌کنند
Present progressive tense
دارم شروع می‌کنم
داری شروع می‌کنی
دارد شروع می‌کند
داریم شروع می‌کنیم
دارید شروع می‌کنید
دارند شروع می‌کنند
Present perfect tense
شروع کرده‌ایم
شروع کرده‌اید
شروع کرده‌اند
شروع کرده‌ام
شروع کرده‌ای
شروع کرده است
Past tense
شروع کردیم
شروع کردید
شروع کردند
شروع کردم
شروع کردی
شروع کرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
شروع کنم
شروع کنی
شروع کند
شروع کنیم
شروع کنید
شروع کنند
Past imperfect tense
شروع می‌کردیم
شروع می‌کردید
شروع می‌کردند
شروع می‌کردم
شروع می‌کردی
شروع می‌کرد
Past progressive tense
داشتیم شروع می‌کردیم
داشتید شروع می‌کردید
داشتند شروع می‌کردند
داشتم شروع می‌کردم
داشتی شروع می‌کردی
داشت شروع می‌کرد
Pluperfect tense
شروع کرده بودم
شروع کرده بودی
شروع کرده بود
شروع کرده بودیم
شروع کرده بودید
شروع کرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
شروع خواهم کرد
شروع خواهی کرد
شروع خواهد کرد
شروع خواهیم کرد
شروع خواهید کرد
شروع خواهند کرد
Imperative mood
شروع بکنید
شروع بکن
Subjunctive present tense
شروع بکنم
شروع بکنی
شروع بکند
شروع بکنیم
شروع بکنید
شروع بکنند
Subjunctive past tense
شروع کرده باشیم
شروع کرده باشید
شروع کرده باشند
شروع کرده باشم
شروع کرده باشی
شروع کرده باشد

Examples of شروع کردن

Example in PersianTranslation in English
تو مثل جوانها ميجنگي مشتاق به شروع کردن سريع تمام کردنYou fight like a young man, eager to begin, quick to finish.
در يک کلمه ، مرگ "ال" شروع شد مردم شروع کردن به فهميدن اينکه آينده رو ميشه تغيير دادAs word of Al Gough's death spreads, people begin to realize that maybe the future can be changed.
شما جناب لينکلن ...ميتوني آخرين مقاومت‌هات رو با شروع کردن از "هنري استرجز" از بين ببريYou, Mr. Lincoln, you could eliminate those last pockets of resistance, beginning with Henry Sturges himself.
.انگار دستش براي شروع کردن خالي بودهSounds like she didn't have much to begin with.
اما میتونم ببینم که دستاش شروع کردن به لرزیدنBut I can see his arms beginning to shake.
من نمي دونم از کجا شروع کنم ما با هم دوست هستيم .. از هر کجا مي خواي شروع کنI don't know where to begin you have our friendship, begin there certain run-away slaves have escaped from us into your kingdom
برو، شروع کنGo on, begin.
از اول شروع کن - شايد بتونم برات کاري بکنمStart at the beginning. Maybe I can do something for you.
.بازي رو شروع کنLet the games begin.
... هر چند تا مي توني حيوونايي رو نام ببر که با "ب" شروع بشن، شروع کنName as many animals as you can that begin with the letter "B".
. کاری که زینب شروع کرد ، ما باید ادامه بدیمWhat Zaynap has begun we should continue.
.مايکل شروع کرد که آخر هفته ها کار کنهMichael had begun to work weekends.
.فرآیند از بین بردن بانک مرکزی خصوصی را آغاز کرد .کندی همچنین اصرار داشت به اصلاح حقیقی حقوق مدنی .و شروع کرد به بازگرداندن نیروهای آمریکایی از ویتنامKennedy was also pushing for real civil rights reform and had begun the process of pulling the troops out of Vietnam.
وقتي کارشو شروع کرد هرگز نبايد کاري انجام بدي که ارتباطش رو مختل کنهOnce he has begun, you must not at any time do anything that interferes with his communication.
يک, شروع کننده همه چيز يک دايره کامل دور خودش. ماهيOne, the beginning of all things.
حال , تمامي ماشين ها کارشون ...رو شروع کرده اند با صداي جيغ ترسيده به وضوح بلند , بلافاصله همه شکنجه ميشنNow all the machines have begun to function all tortures at once, with terrifyingly loud screeching
اون شروع کرده به مسدود .کردن جريان از قلبشIt's begun to obstruct the outflow from her heart.
شما ممکنه بر اساس روحیه تون تکالیفتون رو کامل بکنید یا نه .به هر حال ما شروع کرده‌ایمWe have begun.
کارشناس خنثي کننده مين کارشو شروع کردهThe mine disposal expert has begun his job.
،بر خلاف اکثر همکلاسياش ماندين يادگيري خوندن و نوشتن رو شروع کردهUnlike most of his classmates, Pascal Mondain has begun to read and write.
،‏من تازه دارم شروع می‌کنم ...‏پس تعریف کردن از سمت کسی مثل شما ‏همون طور که تصور می‌کنین خیلی باارزشهI'm just beginning, so praise from someone such as yourself, well, you can imagine that it means quite a lot.
.که این بخش 5دقیقه طول میکشه .ما با اظهارات ابتدایی شروع می‌کنیمWe begin, though, with opening statements.
شما ممکنه بر اساس روحیه تون تکالیفتون رو کامل بکنید یا نه .به هر حال ما شروع کرده‌ایمWe have begun.
...کار شبمون رو مثه همیشه شروع کردیم ...خودم و همکارمWe began our night, my... employee and myself.
پس شروع کردیم به گشتن املاک تجاری و کارگاه هایی که میشه توش این محصولات رو مخفی کردSo we began to look at commercial properties, businesses where this kind of production could be disguised.
با نژاد پرستی شروع کردند.They began with racism.
حاميان ما شروع کردند فقط شکر رو از مزارعي بخرند که از برده ها استفاده نشدهOur supporters began to only buy sugar produced without slaves in India.
براي بيشترين صادرات تايلند برنج مزرعه هاي برنج در منطقه مرکزي شروع کردند که با نياز خودشونو مطابقت بدنAs rice is Thailand's most sought-after export, the rice farms in the central region began to expand to keep up with demand.
.تا اعتماد و اطمینان را از بین ببرند ... در اواخر سال 2007، خود بانکداران شروع کردند به انتقاد شدید از کلاه برداری هایی .که خودشان ایجاد کرده بودندthe bankers themselves began to badmouth the scams they had created.
در ساعت 7 امشب نيروي نظامي ايالات متحده عملياتي رو شروع کردند که صدام حسين را مجبور کنند نيروهايش را ازکويت عقب نشيني کند و دست از اشغال اين کشور برداردAt 7:00 tonight the armed forces of the United States began an operation at the direction of the President to force Saddam Hussein to withdraw his troops from Kuwait and to end his occupation of their country.
ده ساله بودم شروع کردم، عالی بودم ، سریع مثل برقI was ten when it all began. I was great, quick as a lightning.
شروع کردم به خوندن .و دوباره خوندمI began to red and re-read it all.
اون پرونده رو منصفانه و با وجدان بيدار شروع کردمI began the case with a clear conscience.
...ميدوني، از وقتي کارمو شروع کردمYou know, since I began my work...
و من شروع کردم به احساسه چيزهاي ديگه اي براي اون تا بخوام چيزهاي ديگه اي براش انجام بدمAnd I began to feel other things for him, to want to do other things for him.
بعد تو شروع کردی به بیرون اومدن از اونThen you began to come out of her.
وقتی که تمریناتت رو شروع کردیWhen you began training
‏چون از همون لحظه شروع کردی ‏به رقابت کردن با منFor that was the moment you began the competition between you and me.
عالیجناب من قبل از اینکه شروع کنم میخوام یه مطلبی رو عنوان کنمMy Lord, before this trial began I made a written application for an adjournment.
کميسيون خدمات دفتر ارتش توي بيانيه اش ...اعلام کرده از حالا به مدت دو هفته دادگاه رسمي پرونده رسوايي شرکت سايرز... .رو شروع خواهد کردThe House Armed Services Committee announced that in two weeks it will begin official hearings into the Cyrez scandal.

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

Not found
We have none.

Similar but longer

Not found
We have none.

Other Persian verbs with the meaning similar to 'begin':

None found.