Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

دستبرد زدن [dastbord zadán] (to rob) conjugation

Persian
16 examples
present
past
Stems
دستبرد زن
دستبرد زد
Participles
دستبرد زننده
دستبرد زده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
دستبرد می‌زنم
دستبرد می‌زنی
دستبرد می‌زند
دستبرد می‌زنیم
دستبرد می‌زنید
دستبرد می‌زنند
Present progressive tense
دارم دستبرد می‌زنم
داری دستبرد می‌زنی
دارد دستبرد می‌زند
داریم دستبرد می‌زنیم
دارید دستبرد می‌زنید
دارند دستبرد می‌زنند
Present perfect tense
دستبرد زده‌ایم
دستبرد زده‌اید
دستبرد زده‌اند
دستبرد زده‌ام
دستبرد زده‌ای
دستبرد زده است
Past tense
دستبرد زدیم
دستبرد زدید
دستبرد زدند
دستبرد زدم
دستبرد زدی
دستبرد زد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
دستبرد زنم
دستبرد زنی
دستبرد زند
دستبرد زنیم
دستبرد زنید
دستبرد زنند
Past imperfect tense
دستبرد می‌زدیم
دستبرد می‌زدید
دستبرد می‌زدند
دستبرد می‌زدم
دستبرد می‌زدی
دستبرد می‌زد
Past progressive tense
داشتیم دستبرد می‌زدیم
داشتید دستبرد می‌زدید
داشتند دستبرد می‌زدند
داشتم دستبرد می‌زدم
داشتی دستبرد می‌زدی
داشت دستبرد می‌زد
Pluperfect tense
دستبرد زده بودم
دستبرد زده بودی
دستبرد زده بود
دستبرد زده بودیم
دستبرد زده بودید
دستبرد زده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
دستبرد خواهم زد
دستبرد خواهی زد
دستبرد خواهد زد
دستبرد خواهیم زد
دستبرد خواهید زد
دستبرد خواهند زد
Imperative mood
دستبرد بزنید
دستبرد بزن
Subjunctive present tense
دستبرد بزنم
دستبرد بزنی
دستبرد بزند
دستبرد بزنیم
دستبرد بزنید
دستبرد بزنند
Subjunctive past tense
دستبرد زده باشیم
دستبرد زده باشید
دستبرد زده باشند
دستبرد زده باشم
دستبرد زده باشی
دستبرد زده باشد

Examples of دستبرد زدن

Example in PersianTranslation in English
اون عادت داشت به دزدی، قمار، و دستبرد زدن # # He used to steal, gamble and robHe used to steal, gamble and rob
.حداقل درحال دستبرد زدن به کسي نيستAt least he's not out robbing someone.
بخاطره اينه که هر کسي که ارزش دستبرد زدن .داره اينجاستThat's because everyone worth robbing is here.
از دستبرد زدن به مرده متنفرمI hate robbing the dead.
باب . به ما دستبرد زدنBob, we've been robbed!
. اون به کلیسای من دستبرد زدHe robbed my church.
او به قطار گلندل دستبرد زدHe robbed the Glendale train
من هيچ انتخابي ندارم و تو اينو ميدوني - به اون بانک راحت ميشه دستبرد زد -- I don't have any choice and you know that. - That bank can be easily robbed.
ديشب به ما دستبرد زده شده و ما هيچ رکورد و يادداشتي نداريمWe was robbed last night and we can't find no books.
همونطوري که گفتم به ما دستبرد زده شدهI told you, we was robbed.
چرا، يه نفر به ما دستبرد زده و من اونو دست بسته ميخوام- I have been robbed. - Get the master-at-arms.
قبلا به اونا دستبرد زده شدهThey're already been robbed.
يک نفر به خانم ايستبي دستبرد زده و اونو کشته که موقع ترک اونجا غافلگير شده .و نولا رايس رو هم کشتهSomeone robbed and killed Mrs. Eastby, who was surprised leaving, and killed Nola Rice.
.کره اي مورد علاقمون همين الان بهش دستبرد زدندOur favourite Korean is getting robbed right now.
ديروز هم بهم دستبرد زدند الان يه چيز رو ميدونم هيچ کاري بدتر از کار شما نيستI got robbed yesterday, and I know now, your job is the bad one.
من به يه بانک با بهره سنگين دستبرد زدمI robbed a high-interest bank.

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

Not found
We have none.

Similar but longer

Not found
We have none.

Other Persian verbs with the meaning similar to 'rob':

None found.