Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

حمام کردن [hammâm kardán] (to bathe) conjugation

Persian
4 examples
This verb can also mean the following: have a bath, take a bath, have
present
past
Stems
حمام کن
حمام کرد
Participles
حمام کننده
حمام کرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
حمام می‌کنم
حمام می‌کنی
حمام می‌کند
حمام می‌کنیم
حمام می‌کنید
حمام می‌کنند
Present progressive tense
دارم حمام می‌کنم
داری حمام می‌کنی
دارد حمام می‌کند
داریم حمام می‌کنیم
دارید حمام می‌کنید
دارند حمام می‌کنند
Present perfect tense
حمام کرده‌ایم
حمام کرده‌اید
حمام کرده‌اند
حمام کرده‌ام
حمام کرده‌ای
حمام کرده است
Past tense
حمام کردیم
حمام کردید
حمام کردند
حمام کردم
حمام کردی
حمام کرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
حمام کنم
حمام کنی
حمام کند
حمام کنیم
حمام کنید
حمام کنند
Past imperfect tense
حمام می‌کردیم
حمام می‌کردید
حمام می‌کردند
حمام می‌کردم
حمام می‌کردی
حمام می‌کرد
Past progressive tense
داشتیم حمام می‌کردیم
داشتید حمام می‌کردید
داشتند حمام می‌کردند
داشتم حمام می‌کردم
داشتی حمام می‌کردی
داشت حمام می‌کرد
Pluperfect tense
حمام کرده بودم
حمام کرده بودی
حمام کرده بود
حمام کرده بودیم
حمام کرده بودید
حمام کرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
حمام خواهم کرد
حمام خواهی کرد
حمام خواهد کرد
حمام خواهیم کرد
حمام خواهید کرد
حمام خواهند کرد
Imperative mood
حمام بکنید
حمام بکن
Subjunctive present tense
حمام بکنم
حمام بکنی
حمام بکند
حمام بکنیم
حمام بکنید
حمام بکنند
Subjunctive past tense
حمام کرده باشیم
حمام کرده باشید
حمام کرده باشند
حمام کرده باشم
حمام کرده باشی
حمام کرده باشد

Examples of حمام کردن

Example in PersianTranslation in English
حقيقتش بنظر نمي رسه براي حمام کردن .آبش کافي باشهIt doesn't really seem like enough water to bathe in.
، من لخت ، روی تشک دراز کشیده بودم ، بعد از اینکه توی اون نور خورشید ، حمام کرده بودم . نور پائیز ، خیلی داغ نیستI was naked, lying on the futon, when I was bathed in this amazing sunlight, an autumn light, not too hot.
من بارها با اون شام خوردم و حمام کردمYes, I have dined and bathed with him upon many occasion.
استلا،نميتونم الان ملاقاتش کنم،نه تا زماني که حمام کنم و يه کمي استراحتI can't meet him now. Not till I've bathed and rested.

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

تمام کردن
complete

Similar but longer

Not found
We have none.

Other Persian verbs with the meaning similar to 'bathe':

None found.