Speak any language with confidence

Take our quick quiz to start your journey to fluency today!

Get started

تمیز کردن [tamiz kardán] (to clean) conjugation

Persian
21 examples
present
past
Stems
تمیز کن
تمیز کرد
Participles
تمیز کننده
تمیز کرده
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Present imperfect tense
تمیز می‌کنم
تمیز می‌کنی
تمیز می‌کند
تمیز می‌کنیم
تمیز می‌کنید
تمیز می‌کنند
Present progressive tense
دارم تمیز می‌کنم
داری تمیز می‌کنی
دارد تمیز می‌کند
داریم تمیز می‌کنیم
دارید تمیز می‌کنید
دارند تمیز می‌کنند
Present perfect tense
تمیز کرده‌ایم
تمیز کرده‌اید
تمیز کرده‌اند
تمیز کرده‌ام
تمیز کرده‌ای
تمیز کرده است
Past tense
تمیز کردیم
تمیز کردید
تمیز کردند
تمیز کردم
تمیز کردی
تمیز کرد
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Past aorist tense
تمیز کنم
تمیز کنی
تمیز کند
تمیز کنیم
تمیز کنید
تمیز کنند
Past imperfect tense
تمیز می‌کردیم
تمیز می‌کردید
تمیز می‌کردند
تمیز می‌کردم
تمیز می‌کردی
تمیز می‌کرد
Past progressive tense
داشتیم تمیز می‌کردیم
داشتید تمیز می‌کردید
داشتند تمیز می‌کردند
داشتم تمیز می‌کردم
داشتی تمیز می‌کردی
داشت تمیز می‌کرد
Pluperfect tense
تمیز کرده بودم
تمیز کرده بودی
تمیز کرده بود
تمیز کرده بودیم
تمیز کرده بودید
تمیز کرده بودند
من/man
تو/tó
او/u
ما/mā
شما/šomā
آنها/ānhā
Future tense
تمیز خواهم کرد
تمیز خواهی کرد
تمیز خواهد کرد
تمیز خواهیم کرد
تمیز خواهید کرد
تمیز خواهند کرد
Imperative mood
تمیز بکنید
تمیز بکن
Subjunctive present tense
تمیز بکنم
تمیز بکنی
تمیز بکند
تمیز بکنیم
تمیز بکنید
تمیز بکنند
Subjunctive past tense
تمیز کرده باشیم
تمیز کرده باشید
تمیز کرده باشند
تمیز کرده باشم
تمیز کرده باشی
تمیز کرده باشد

Examples of تمیز کردن

Example in PersianTranslation in English
، نه ، اصلا" ، زندگی بعنوان یه زن خانه دار . دوروبر پختن و تمیز کردن میچرخهNot at all! Life as a housewife now revolves around cooking and cleaning
، من از صبح تا شب مث برده کار میکنم ، شستن ، تمیز کردن و پختن ، بدون بیرون رفتن . بدون هیچ امیدی به آیندهI slave from morning till night washing, cleaning, cooking never going out, nothing to look forward to
دیدمش که ابروهاش رو برای تمیز کردن لیس میزدI've seen him lick his own eyebrow clean.
کاری که یه مجرم بتونه انجام بده، مثل ظرف شستن یا توالت تمیز کردنSome job a convict can get, like sweeping off trays in a cafeteria or cleaning toilets.
توی تمیز کردن زیاد وارد نیستی اجازه بده .You're not very good at your job cleaning that up. Let me.
برو خونه رو تمیز کنGo clean the house.
کاراتو انجام بده بعداٌ بیا سلول منو تمیز کن ، پروفسورDo what you have to, and then clean my cell, professor.
اتاق منو تو شرکت تمیز کنGet my company flat cleaned..
خوب میشه - خب،جایی که تیر خورده رو تمیز کن -- He's gonna be okay. - Okay, you got to clean that out.
حالا مشروب خوردن رو بس کن .و این این گندکاریت رو تمیز کنNow, you lay off the booze, and you clean up your bloody mess.
کاسه ماهی رو تمیز می‌کنی؟You cleaning your fishbowl?
بعد که تمام جاهای استفراغی رو تمیز کردیم یه جورایی قضیه برامون خنده دار بودAfter we cleaned up all the vomit, it was kind of funny.
آقایون، آخرین باری که دندوناتون رو تمیز کردید کِی بوده؟Gentlemen, when was the last time you had your teeth cleaned?
سلول خیلیها رو برای این پیراهن تمیز کردمI cleaned a guy's cell for this shirt.
بله ، من هم ساعتم رو کوک کردم هم دندون هام رو تمیز کردمYes, I cleaned my clock rope and gave him my teeth.
- من فقط اونجا رو تمیز کردم ، همین- Just cleaned it. Nothing more.
خونه رو تمیز کردمI cleaned it out, the house.
جونور رو تمیز کردیYou cleaned The Beast.
دندونات رو مسواک زدی ( تمیز کردی ) ؟Have you cleaned your teeth?
.واو. چقدر تر و تمیز کردیWow. You really cleaned up.
میخوام اتاقت رو تمیز کنی. باشه؟I Want that room cleaned up, OK?

More Persian verbs

Related

Not found
We have none.

Similar

تمام کردن
complete

Similar but longer

Not found
We have none.

Other Persian verbs with the meaning similar to 'clean':

None found.