به تو براي ترجمه کردن نياز داريم | Awaale, we need you to translate. |
ممل لطفا حرفامو ترجمه کن | Mammal, would you translate for me? |
بيا بيرون و برام ترجمه کن . | Come out here and translate this for me. Come on. |
. فقط ترجمه کن | Just translate. |
لطفا ترجمه کن | translate. Please. Translate. |
با عرض پوزش رو ترجمه کن | -We need you to translate. |
آبلاردو هم اونو به اسپانيايي ترجمه کرد دستکاريش کردي ؟ | - Abelardo's got it translated ... - Make some changes? |
...از زماني که من صفحات شيطاني را از "کتاب مرگ" ترجمه کردم يک چند ساعتي ميگذره | It's been a few hours since l translated the demon passages from the Book of the Dead. |
اينو چند روز قبل واسه تو به آلماني ترجمه کردم | I translated it from German for you few days ago. |
قربان , من خودم پيام رو بريدم و ترجمه کردم | Sir, I intercepted and translated the message myself. |
،درست قبل از اينکه من برم من يه قرارداد رو ترجمه کردم که براي حمل 6 تا ژنراتور بود | Right before I left, I translated a contract for the transportation of six generators. |
نه تو بد ترجمه کردی :بازم با هم بیرون بریم" یعنی" | loosely translated, "We should do this again," means: |
چند تا کتاب در اين مورد دارم اما بايد صبر کني تا اونا رو ترجمه کنم | l have several more books just waiting to be translated. |
شايد من چيزاي بيشتري پيدا کنم بعد از .اينکه دفترچه خاطراتش رو ترجمه کنم | I'll probably find out more once I get her diary translated. |
.نميدونم. فقط بايد اين لوح رو ترجمه کنم | I just got to get this tablet translated. |